شهید چمران :
پی نوشت : چیزی که خیلی وقته دنبالشم و حال بعضی روزامه!!
عید قربانی نَفس..
بارالها..
مقدر فرما آنچه ذبح می شود..
نفسانیت ما باشد
به پای ربانیت تو..
.
.
طاعات روز عرفه تون مقبول درگاه حق و عیدتون مبارک
.
.
اللهم ارزقنا حج بیت الحرام فی هذا عام و فی کل عام..آمین
+ بعد از باز کردن این لینک،روی صفحه کلیک کنید و بعد از اتمام قربانی دوباره به صفحه ضربه بزنید تا ...
http://mee.ir/adha/
++ اینم لینک پشت بام خانه ی خدا که با چرخش موس به چپ و راست و بالا و پایین میتونید چرخشی عکس رو مشاهده بفرمایید.
http://www.shutterksa.com/panorama/RoofOfKaaba/
خــدا یادت نرود....
شکافنده حقیقی علوم
از زبان حضرت باقر :
یاد دارم که کربلا بودم از غریبی چه ناله ها کردم
جسم جدم میان مقتل بود با رقیه چه گریه ها کردم
یاد دارم که بزم شرم یزید خیزران آتشی بر این دل زد
من خودم با دو چشم خود دیدم عمه سر را به چوب محمل زد
امام باقر علیه السلام می فرمایند: بهترین چیزی را که دوست دارید درباره شما بگویند،درباره مردم بگویید.
مقام معظم رهبری : هدفی که ملت ایران برای آن تلاش می کند ــ یعنی زنده کردن سخن حق در دنیای منحط امروز ــ کاری است که امام باقر علیه السلام یک تنه به کمک معدودی از اصحابشان،در دنیای آن روز اسلام انجام داد.1368.4.19
شهادت مظلومانه امام محمد باقر علیه السلام را تسلیت عرض میکنم؛زیارتشان در دنیا و شفاعتشان در آخرت نصیبتان..آمین
آسمانی ترین پیوند زمینی مبارک
اولین روز از آخرین ماه قمری،اتفاقی آسمانی در زمین رقم خورد.
آن اتفاق چیزی نبود جز پیوند بهترین پسر و بهترین دختر عالَم؛
پیوندی توأم با عشق و صمیمیت و مهربانی و ....
پیوندی که ثمره اش،فرزندانی از جنس خدا شد.
پیوندی که در آن،زن مطیع همسر و مرد تکیه گاه زن بود.
پیوندی که هر دو کمک حال هم در رسیدن به خدا بودند؛جز این آیا هدفی بالاتر و والاتر هست؟؟!!
پی نوشت : به حق این دو بزرگوار ان شاء الله بهترین قسمتتون بشه تا با هم به خدا برسید.
فصل دو نفره!!
تلخ است که لبریز حقایق شده است زردست که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه میفهمیدی پاییز بهاریست که عاشق شده است!
میلاد عرفان پور
به فصل 2 نفره پاییزنزدیک می شویم
طلب صبر برای 1 نفره ها...
لباس شیخ
لباس جناب شیخ،بسیار ساده و در عین حال،تمیز بود.نوع پوشش او نیمه روحانی بود.چیزی شبیه لبّاده روحانیون بر تن می کرد و عرقچین بر سرمی گذاشت و عبا بر دوش می انداخت.
نکته ی قابل توجه،این که او حتّی در لباس پوشیدن هم قصد قربت داشت.تنها یک بار که برای خوشایند دیگران عبا بر دوش انداخت،در عالم معنا او را مورد عِتاب قرار دادند.جناب شیخ،خود،این داستان را چنین تعریف می کرد :
نفس،اُعجوبه است.شبی دیدم که حجاب (منظور،حجاب نَفس و تاریکی باطنی است.) دارم و طبق معمول همیشه نمی توانم حضور پیدا کنم.ریشه یابی کردم و با تقاضای عاجزانه،متوجه شدم عصر روز گذشته که یکی از اشراف تهران به دیدنم آمده بود،گفت:«دوست دارم نماز مغرب و عشا را با شما به جماعت بخوانم» و من،هنگام نماز،برای خوشایند او عبای خود را به دوش انداختم.
پی نوشت :
برگرفته شده از کتاب کیمیای محبت
یادنامه ی مرحوم شیخ رجبعلی خیّاط(نکوگویان)
محمّدی ری شهری